اندیشة مهدویت در عصر امام جواد(ع) نیز مطرح بود و شیعیان ظهور امام قائم(عج) را انتظار میکشیدند؛ هرچند این مباحث در این دوره کمتر به چشم میخورد. جناب عبدالعظیم حسنی به نزد امام جواد(ع) رفت تا از ایشان بپرسد که آیا قائم همان مهدی است یا کس دیگری است؟ امام(ع) پیش از پرسیدن او جواب دادند: «قائم ما همان مهدی است که باید در غیبتش منتظر او بود و پس از ظهورش از او اطاعت کرد. او سومین فرزند از نسل من است... .»
مهدویت در دورة امامت امام کاظم(ع)
سوء استفاده از جریان مهدویت، سکهای رایج برای کسانی بود کهمیخواستند از اوضاع دشوار سیاسی آن دوره استفاده و عدهای را به دور خود جمع کنند. عدهای بعد از شهادت امام صادق(ع) این سخن را تبلیغ کردند که ایشان رحلت نکردهاند و ظهور خواهند کرد. آنان امام صادق(ع) را همان مهدی موعود معرفی کردند. این افراد احادیثی را هم دربارة مهدویت امام صادق(ع) به ایشان نسبت میدادند. این فرقه ناووسیه نامیده شد.1
فرقة انحرافی دیگری که در این عصر پدید آمد و به موضوع مهدویت مرتبط است، اسماعیلیه است. برخی از شیعیان امام صادق(ع) بعد از شهادت ایشان به امامت اسماعیل فرزند آن حضرت معتقد شدند. اسماعیل در زمان حیات پدر وفات یافت؛ بنابراین، این گروه فوت اسماعیل را انکار کردند؛ زیرا معتقد بودند که امام صادق(ع) به امامت او اشاره کرده است و امام جز حق چیزی نمیگوید.2 این گروه مراسم تشییع جنازه و دفن اسماعیل را شگرد امام صادق(ع) برای حفظ جان او دانستند. آنان معتقد شدند که اسماعیل همان مهدی موعود است. غایب شده و ظهور خواهد کرد و حکومت زمین را به عهده خواهد گرفت. این گروه اسماعیله خالصه نامیده شدند.3
باید توجه داشت که علاوه بر ابهامی که در برخی از جزئیات موضوع مهدویت وجود داشت، نباید از نقش دنیاطلبی و عوامل دیگر در پیدایش جریانهای انحرافی غافل شد. بنابراین، پیدایش اینگونه جریانهای انحرافی، همیشه نشاندهندة ابهام در موضوع نیست؛ بلکه یکی از عوامل انحراف، ابهام است.در چنین اوضاعی طبیعی است که ابهامات و سؤالهایی برای برخی از شیعیان اهلبیت(ع) نیز در این موضوع پدید آید. یونسبن عبدالرحمان میگوید:
«از امام کاظم(ع) پرسیدم: آیا شما قیامکننده به حق هستید؟ فرمود: من قیامکننده به حق هستم؛ اما قائمیکه زمین را از دشمنان خدا پاک میکند و زمین را از قسط و عدل پر میکند؛ چنانکه از ظلم پر شده باشد، پنجمین فرزند من است. او غیبت طولانی خواهد داشت... .»4 به نظر میرسد، با اینگونه روایات، امامان(ع) علاوه بر آشنا کردن دقیقتر شیعیان با آموزة مهدویت، به تدریج آنان را برای عصر غیبت آماده میسازند.
البته با توجه به بیانات امامان گذشته مانند امام باقر و امام صادق(ع) در این موضوع، مطمئناً بسیاری از شیعیان گرفتار اینگونه ابهامها نبودند. یادآور میشود که اینگونه این ابهامها و تطبیقهای نادرست، بیشتر ناشی از اوضاع سیاسی ملتهب آن دوره بوده است. البته با توجه به اهمیت انتظار و نقش آن در رشد جامعة شیعی، ائمه(ع) نیز گاهی به گونهای ابهامآمیز سخن میگفتند تا شیعیان به سبب دوری عصر ظهور منجی موعود گرفتار یأس و رکود نشوند.
حسنبن حسن میگوید: «به ابالحسن موسی [امام کاظم] عرض کردم که اباعبدالله [امام صادق(ع)] شما را قائم به این امر معرفی کردند. فرمود: مگر من قیامکننده به این امر نبودم؟ سپس فرمود: ای حسن، هر امامیکه در میان امتی قیام میکند، او قائم آنان است. زمانی که دورة آنان بگذرد، کسی میآید که او قائم و حجت است که از مردم غایب میشود... .5
چنانکه گفته شد اینگونه پاسخها که از طرفی قائم بودن هریک از ائمه(ع) را تأیید و از طرفی قائم موعود را فرد دیگری معرفی میکنند، روشی برای زنده نگه داشتن اندیشة مهدویت بوده است.در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که امام کاظم(ع) را به یزید صائغ، قائم آلمحمد معرفی کردند.6 یزید صائغ از دروغپردازان مشهور معرفی شده است.7 اگر هم این نقل صحیح باشد، به نظر میرسد که مقصود قیام به امر امامت باشد که در روایات پیشگفته نیز به آن اشاره شد.
برخی اخبار از امام صادق(ع) نقل یا جعل شده است که نشان میدهد که قیام قائم بسیار نزدیک است. ظهور برخی نیز بر مهدویت امام کاظم(ع) است.8 وجود چنین روایاتی از آشفتگی فرهنگی آن دوره در موضوع مهدویت حکایت دارد.در روایتی داود رقی میگوید: «به امام رضا(ع) عرض کردم. حدیثی از ذریح از امام باقر(ع) شنیدهام که ذهنم را آزار میدهد. فرمود: آن حدیث کدام است؟ عرض کردم ذریح از امام باقر(ع) نقل کرده است که فرموده است: «سابعنا قائمنا ان شاءالله».
امام رضا(ع) فرمود: راست گفتی و ذریح راست گفته و ابوجعفر راست گفته است». داود میگوید شکّم بیشتر شد. امام(ع) فرمود: «اگر ابوجعفر ان شاءالله نمیگفت، همانگونه بود که گفته بود.» داود میگوید. سخن ایشان را پذیرفتم.9 محتوای این روایت آن است که هفتمین امام، قائم منتظر بوده است، اما خواست خداوند تغییر کرده و این امر از هفتمین امام به تأخیر افتاده است. چنین برداشتی از روایت با روایات بسیاری مانند روایاتی که شمار امامان را دوازده نفر و دوازدهمین امام را قائم(عج) معرفی میکنند، منافات دارد و قابل پذیرش نخواهد بود.
شاید مقصود امام باقر(ع) این بوده است که هفتمین امام، بعد از ایشان قائم منتظر هستند؛ اما این برداشت با سخن منقول از امام رضا(ع) در ادامه روایت، سازگار نیست که فرمود: «اگر انشاءالله نمیگفت، همانگونه میشد.» بنابراین، اگر برای این روایت توجیهی یافت نشود، پذیرفتنی نیست و بعید نیست واقفیه10 برای توجیه عقایدشان جعل کرده باشند. باید توجه داشت به طور کلی یکی از دلایل ابهام در باورهای شیعیان در موضوع مهدویت یا سایر مباحث، روایات مجعولی است که برخی از جریانهای انحرافی جعل میکردند.
مهدویت در دورة امامت امام رضا(ع)
انتظار ظهور قائم آلمحمد(عج) در دوره امامت علیبن موسی الرضا(ع) نیز ادامه یافت. در این دوره به دلیل دنیاطلبی برخی از شیعیان، یکی دیگر از انحرافات بزرگ در تاریخ تشیع پدید آمد. گروهی از اصحاب و شیعیان امام کاظم(ع) شهادت ایشان را انکار کردند و امام کاظم(ع) را زنده و قائم این امت دانستند که در غیبت به سر میبرد.11 برخی از این گروه قائل به وفات یا شهادت ایشان شدند و گفتند امام(ع) دوباره زنده میشوند و قیام خواهد کرد.12 این اندیشهها به پیدایش فرقة واقفه (واقفیه) منجر شد. برخی از پیروان این فرقه معتقد بودند امام رضا(ع) و ائمه بعدی امام نیستند؛ ولی خلفای او هستند تا زمان ظهور امام کاظم(ع) برسد.13
نقل شده که برخی دیگر از اصحاب امام کاظم(ع) بعد از ایشان متحیر و در وفات یا حیات ایشان گرفتار شک شدند و در این مسئله توقف کردند. بسیاری از این افراد پس از مشاهده کرامتهایی از حضرت به امامت ایشان ایمان آوردند.14محمدبن بشیر که از غلات دورة امام کاظم(ع) است، مدعی شد که امام کاظم(ع) همان قائم مهدی است که در غیبت به سر میبرد. او خود را وصی و جانشین امام(ع) و صاحب علم ایشان معرفی کرد و امامت را در نسل خود جاری دانست. او بعد از خود به امامت فرزندش سمیعبن محمدبن بشیر وصیت کرد15 از نقلهای مختلف این دوره به دست میآید که موضوع غیبت مهدی موعود نیز مانند اصل آن در میان جامعة شیعی کاملاً روشن بوده است.
البته برخی شبهات جدید هم در دورة امام رضا(ع) پیش آمد. امام صادق(ع) در جواب یکی از یارانش که دربارة قیام محمدبن عبداللهبن حسن از ایشان پرسید، فرمود: «بنشین تا زمانی که آسمان و زمین آرام و ساکن است.» عبداللهبن بکیر از اصحاب امام رضا(ع) با شنیدن این روایت، نتیجه گرفت که چون آسمان و زمین همواره ساکن است، هیچ قیامی رخ نمیدهد و هیچ قائمی نخواهد آمد. امام رضا(ع) ضمن تأیید گفتار امام صادق(ع)، برداشت عبداللهبن بکیر را نادرست شمرد و فرمود: «مراد این است که تا زمانی که صیحة آسمانی را نشنیدهای و زمین لشکری را در خود فرو نبرده است، زمان قیام نرسیده است.»16
پیروان مکتب واقفه برخی از روایات را نیز در میان مردم پخش کرده بودند که از مهدویت امام کاظم(ع) حکایت داشت. حسن (حسین)بن قیام صیرفی از امام رضا(ع) دربارة امام کاظم(ع) پرسید؛ امام(ع) پاسخ داد: «هنچنانکه پدرانش رحلت کردند، او نیز رحلت کرد».حسن پرسید: «پس با این روایت ابوبصیر از امام صادق(ع) چه کنم که فرمود: اگر کسی نزد شما آمد و گفت که این پسرم ( امام کاظم(ع)) رحلت کرده و کفن شده و دفن شده است و دستان خود را از خاک قبر او پر کرده باشد، او را تصدیق نکنید.» امام رضا(ع) فرمود: «ابوبصیر دروغ گفته است. در آن روایت آمده است که اگر دربارة صاحب این امر [موعود منتظر] چنین خبری بیاید... .»17
حسن(حسین)بن قیام خود از واقفه است. در روایات معارض این روایت، آمده است که ابوبصیر از شمار ائمه، اسامی آنان و اینکه مهدی موعود چندمین امام است، آگاه بوده است.18 این روایت نشان از آن دارد که عدهای از واقفه برای توجیه اعتقاد خود روایاتی را جعل میکردند.مشابه این دستکاری در حدیث، از زرعةبن محمد نقل شده است که او نیز واقفی است. او ویژگیهایی را که امام صادق(ع) برای صاحب الامر(عج) بیان کرده بودند، به امام کاظم(ع) نسبت داده بود.19
نقلهای متعدد در مورد واقفه و جریان وقف، بیانگر آن است که موضوع انتظار موعود در جامعة شیعه آن روز بسیار زنده بوده است. با وجود این، بسیاری از زمان ظهور قائم منتظر و اینکه ایشان چندمین امام آنان است، شناخت دقیقی نداشتهاند.دعبل خزاعی در قصیدهای که در حضور امام رضا(ع) خواند، به قیام امامیاز خاندان اهلبیت(ع) اشاره کرد. امام(ع) از او پرسید: «آیا این امام رامیشناسی و میدانی چه زمانی قیام میکند؟» دعبل پاسخ داد: «نه ای مولای من! فقط شنیدهام که امامی از شما قیام خواهد کرد که زمین را از فساد پاک و از عدالت پر میکند.» امام رضا(ع) سلسلة امامان تا حجت قائم(عج) را برای او معرفی کردند و دربارة قیام ایشان توضیح دادند.20
برخی از شیعیان امام رضا(ع) انتظار داشتند که ایشان همان موعود منتظر باشند. ایوببن نوح به امام رضا(ع) عرض کرد: «امیدواریم شما صاحب این امر باشید...» امام(ع) این اندیشه را نفی و صاحب امر را کسی معرفی کردند که ولادت او مخفی است.21ریانبن صلت از امام رضا(ع) پرسید: «آیا شما صاحب این امر هستید؟» حضرت فرمود: «من صاحب این امر هستم؛ ولی کسی که جهان را پر از عدالت میکند، چهارمین فرزند من است.» سپس برخی از ویژگیهای امام منتظر(عج) را بیان کردند.22
گفته شد که بخشی از این ابهامها به طبیعت موضوع مهدویت باز میگردد. ائمه(ع) به لحاظ تقدیم اهم بر مهم، بنا نداشتند، همواره به تفصیل از جزئیات مهدویت سخن بگویند؛ زیرا ممکن بود بیان دور بودن زمان ظهور، باعث ناامیدی مردم زمان آنان شود. البته نقش عوامل دیگر مانند اوضاع دشوار سیاسی برای امامان اهلبیت(ع) را نباید نادیده گرفت که مانع از بیان و تبلیغ آزادانة معارف شیعی میشد.
مهدویت در دورة امامت امام جواد(ع)
اندیشة مهدویت در عصر امام جواد(ع) نیز مطرح بود و شیعیان ظهور امام قائم(عج) را انتظار میکشیدند؛ هرچند این مباحث در این دوره کمتر به چشم میخورد. جناب عبدالعظیم حسنی به نزد امام جواد(ع) رفت تا از ایشان بپرسد که آیا قائم همان مهدی است یا کس دیگری است؟ امام(ع) پیش از پرسیدن او جواب دادند: «قائم ما همان مهدی است که باید در غیبتش منتظر او بود و پس از ظهورش از او اطاعت کرد. او سومین فرزند از نسل من است... .»23
در نقل دیگر از جناب عبدالعظیم آمده است که به امام جواد عرض کرد: «دوست دارم شما قائم اهلبیت(ع) پیامبر باشید.» حضرت فرمود: «ای ابالقاسم! هر امامی قیامکننده به امر خداوند و هدایتگر به دین اوست؛ ولی قائم ما که زمین را از کفر و انکار پاک و از قسط و عدل پر میکند، کسی است که ولادتش مخفی است و مردم او را نمیبینند... .»24 حصین ثعلبی از امام محمدتقی(ع) دربارة زمان ظهور پرسید و آن حضرت برخی از اوصاف مهدی موعود(عج) را برای او بیان کرد.25
از اینگونه نقلها میتوان دریافت که در زمان امام جواد هم هنوز ویژگیهای قائم منتظر(عج) برای برخی شیعیان و حتی شماری از بزرگان مانند جناب عبدالعظیم حسنی روشن نبوده است. البته طبیعی است که این دوره را نمیتوان با دورة امام باقر(ع) یا دورة امام صادق(ع) مقایسه کرد؛ زیرا تا این دوره امامان معارف بسیاری در اینباره بیان کرده بودند. به همین جهت، به نظر میرسد این ابهامات یا به اوضاع سیاسی دشوار آن دوره مربوط است؛ یا سؤالات از مباحث جزئی است و یا ابهامهایی ناشی از شبهات مطرح شده در جامعه آن دوره است.
مهدویت در دورة امامت امام هادی و عسکری(ع)
در دورة امامت امام هادی و امام عسکری(ع)، سخنی که نشانة اختلافی در این موضوع باشد، یافت نشد. اما در روایات متعدد، این دو امام بزرگوار دربارة غیبت و ویژگیهای حضرت حجتبن الحسن(عج) سخن گفتهاند.26 علاوه بر آن با سختتر شدن ارتباط شیعیان با امام هادی و عسکری(ع)، شیعه عملاً به تمرین برای آمادگی برای عصر غیبت پرداخت.
از انحرافاتی که در این دوره در موضوع امامت و مهدویت رخ داد این بود که گروهی از شیعیان امام هادی(ع) بعد از شهادت ایشان به امامت محمد فرزند ایشان معتقد شدند. محمد در زمان پدرش در سامرا درگذشته بود؛ بدین جهت این افراد معتقد شدند که محمد نمرده است و و پدرش به امامت او اشاره کرده است. بنابراین، او مهدی منتظر است.27
صرفنظر از این اختلاف، بحثهای جدی از این دوره دربارة مهدویت گزارش نشده است؛ در مقابل تقریباً در میان همة شیعیان و حتی حکومت عباسی، این سخن پخش شده بود که امام زمان(عج) دوازدهمین امام و فرزند امام حسن عسکری(ع) است. سیاستهای سختگیرانة حاکمان برضد امام عسکری(ع) و مراقبت ویژه از ایشان و اقدامات حکومت بعد از وفات آن حضرت با توجه به همین آگاهی است.
مهدویت در آغاز دورة امامت مهدی موعود (عج)
اوضاع سیاسی دورة آغاز امامت حجتبن الحسن(عج)، از دورههای گذشته سختتر شده بود. با شهادت امام عسکری(ع)، شیعیان ـ به استثنای عدهای ـ به سردرگمی و حیرت گرفتار شدند. دلیل آن هم این بود که فرزند امام عسکری(ع) برای بسیاری از مردم و شیعیان، شناخته شده نبود. حکومت مستبد عباسی به دنبال شناسایی امام بعد از حضرت عسکری(ع) و شهادت ایشان بود.
منزل امام عسکری(ع) به شدت تحت مراقبت بود. حتی حکومت عباسی زنانی را معین کرده بود که در صورت ولادت فرزندی در خانة آن حضرت به حکومت خبر دهند.28 به همین جهت ولادت امام زمان(عج) در نهایت تقیه و اعجازگونه شبیه تولد حضرت موسی(ع) انجام شد و آن حضرت به مدت پنج سال در زمان حیات امام عسکری(ع) مخفیانه حفظ شدند. البته عدهای از شیعیان، در زمان حیات امام عسکری(ع) و بعد از وفات ایشان توانستند به دیدارش مشرف شوند.29
توجه داریم که این تحیر در میان شیعیان بیشتر ناشی از آن بود که ولادت امام زمان(عج) کاملاً مخفیانه بود و بسیاری از مردم از ولادت ایشان آگاه نبودند؛ به همین جهت نوعی حیرت برای آنان پیش آمده بود. آنان در انتظار مهدی موعود بودند؛ اما گزارشهایی که به آنان میرسید، از فرزند نداشتن امام عسکری(ع) خبر میداد.
با توجه به این اوضاع بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع) برخی از ادعای زنده بودن ایشان را طرح کردند. این افراد معتقد شدند که امام عسکری(ع) نمرده و نخواهد مرد، زیرا زمین بدون حجت باقی نمیماند و ایشان را حجت قائم(عج) معرفی کردند.30 برخی دیگر نیز معتقد شدند که امام عسکری(ع) رحلت کرده است؛ ولی دوباره زنده خواهد شد و او امام قائم است.31
فرقة دیگر امامت جعفر و امام عسکری(ع) را ردّ کردند و به امامت محمد فرزند امام هادی(ع) بعد از امام هادی(ع) معتقد شدند؛ زیرا معتقد بودند که اخلاق جعفر، ناپسند و خود او فاسق است و امام عسکری(ع) بدون فرزند فوت کرد. از طرفی آنان میدانستند که امام بدون وصی و فرزند نیست. بنابراین، معتقد شدند که این دو امام نیستند؛ اما محمد (فرزند امام هادی(ع))، اهل تقوا و فضیلت و دارای فرزند است؛ پس او امام و همان مهدی موعود است.32
فرقة دیگر معتقد شدند که امامت در این دوره به امام عسکری(ع) پایان یافته است. تا اینکه زمانی دیگر خدا بخواهد و قائم آل محمد را مبعوث کند و این دوره، دورة فترت امامت خواهد بود.33فرقههای پیشگفته،34 امام عسکری(ع) را بدون فرزند میدانستند. در مقابل آنان، گروه دیگر از اصحاب و شیعیان امام عسکری(ع) که به تدریج اکثریت جامعة شیعه را تشکیل دادند، معتقد بودند که ایشان فرزندی به نام محمد دارد که او وصی و امام بعد از ایشان و همان مهدی منتظر(عج) است.35 آنان برخی خود امام زمان(عج) را در زمان حیات امام عسکری(ع) یا بعد از شهادت ایشان دیده بودند یا از طریق شواهدی مانند اطلاع دادن از امور پنهان از وجود آن حضرت مطلع شده بودند.36
چنانکه از این نقلها پیداست، اصل اعتقاد به منجی موعود در میان آنها مشترک است؛ هرچند در تطبیق آن گرفتار اختلاف شدند. جریان اصیل تشیع با هدایتهای خاص امام زمان(عج) و تلاش اصحاب آن حضرت به مرور با حقیقت امر آشنا شدند و امام زمان خود را شناختند. امام عسکری(ع) به عدهای از افراد مورد اطمینان خود، فرزند بزرگوارش را نشان داده یا ایشان را امام بعد از خود معرفی کرده بودند. حتی برخی از اصحاب امام عسکری(ع) از سال، ماه و روز تولد امام زمان(عج) آگاه بودند.
حکیمه دختر امام جواد(ع) به هنگام ولادت امام زمان(عج) حاضر و به امامت ایشان معتقد بود. او ماجرای ولادت امام زمان(عج) را به محمدبن عبدالله طهوی نقل کرد37در روایتی آمده است که امام حسن عسکری(ع)، فرزند بزرگوارش، حضرت مهدی(عج) را به شماری از شیعیان که حدود چهل نفر بودند، نشان دادند و حجت بعد از خود معرفی کردند.38
امام عسکری(ع) امام زمان(عج) را به احمدبن اسحاق نشان داد و فرمود: «اگر کرامت تو نزد ما نبود، او را به تو نشان نمیدادم.» احمد، برهان دیگری طلبید که قلب او با آن آرام گیرد. در این هنگام، امام زمان(عج) در حالی که کودکی سه ساله بودند، به عربی فصیح خود را بقیةالله و انتقامگیرنده از دشمنان خدا معرفی کردند.39کاملبن ابراهیم مدنی،40 عمرو اهوازی41 یعقوببن منقوش42 محمد علیبن بلال43 و...44 به خوبی با جانشین امام عسکری(ع) آشنا بودند. اینان غیر از نواب خاص آن حضرتاند که مکرر خدمت ایشان مشرف شده بودند.45
به هر حال با توجه به اوضاع سخت تقیهآمیز دورة ولادت و امامت امام زمان(عج)، در آغاز این دوره، بحرانی جدید در جامعة شیعه پدید آورد. البته چنانکه گفته شد، این بیش از آنکه ناشی از ابهام در اصل موضوع مهدویت یا تطبیق آن بر فرزند امام عسکری(ع) باشد؛ در ناآگاهی از ولادت آن حضرت ریشه داشت. این بحران، اگرچه در ابتدا، بزرگ مینمود؛ رفتهرفته با خبرهای افرادی که به حضور آن حضرت مشرف شده بودند و دیگر شواهد، برطرف شد و به مرور اعتقاد به تولد و امامت حضرت حجتبن الحسن(عج) به باور مسلم شیعة امامیتبدیل شد و جریانهای انحرافی دیگر به تدریج از بین رفتند.
شیخ مفید در سال 373 هجری قمری یعنی حدود 120 سال بعد از شهادت امام عسکری(ع) گزارش میدهد که از میان فرق یادشده، فقط شیعة دوازده امامیکه به امامت حضرت مهدی، فرزند امام عسکری(ع) معتقدند، وجود دارند و سایر فرق را کسی نمیشناسد و تنها در برخی از کتابها از آنها یادی به جا مانده است.46
نتیجهگیری
از مباحث گذشته میتوان به نتایج ذیل دست یافت:
بحث مهدویت از دورة رسول خدا(ص) در سخنان ایشان مطرح بوده و در دوره ائمة(ع) ادامه یافته است. در تمام دورههای عصر حضور، اصل باور به وجود مهدی و منجی موعود را در میان جامعة شیعه آشکارا میتوان دید. بنابراین، در اصالت آموزة مهدویت و اعتقاد شیعیان عصر حضور به آن، به لحاظ تاریخی تردید نیست.
تردیدها و ابهامهای برخی شیعیان عصر حضور در برخی جزئیات آموزة مهدویت، به معنای ابهام در اصل آن و تعمیم این ابهام به کل جریان تشیع نیست؛ بلکه چنانکه اشاره شد، اصل آموزة مهدویت، امری مسلم در جامعة اسلامی و شیعی بوده و برخی از اصحاب حتی از جزئیات آن نیز مطلع بودند.وجود ابهامها و ناآگاهیهایی دربارة برخی از جزئیات آموزة مهدویت در میان برخی از شیعیان ـ مانند زمان ظهور و شناخت و تطبیق شخص مهدی موعود ـ انکارناپذیر بوده که البته با توجه به اوضاع آن دوره و دیگر عوامل، طبیعی و توجیهپذیر به نظر میرسد.
باید توجه داشت که نقلهای تاریخی همواره بیانگر درصد فراگیری یک اندیشه نیست. بسیاری از نقلها، بیانگر وجود فرد یا افرادی با یک اندیشه است؛ اما میزان معتقدان به آن را مشخص نمیکند. چه بسا که تعداد نقلها دربارة یک اندیشة فراگیر با یک اندیشه نادر و حاشیهای یکسان یا حتی به دلایلی نقل جریان نادر بیشتر باشد. به همین جهت تعدد نقلهایی را که از ابهامها یا انحرافات برخی افراد در جزئیات مهدویت حکایت دارد، با شیوع و گستردگی آن در جامعة شیعی مساوی نیست.
مثلاً اوضاع دشوار سیاسی برای ائمه(ع)، در بسیاری از دورهها، مانند دورة امامت امام هادی و عسکری(ع)، به گونهای است که با اینکه اعتقادات جامعة شیعی به طور نسبی به ثبات رسیده است؛ اما امکان نقل و گزارشهای متعدد از جزئیات اعتقادی شیعیان نبوده است و به جهت جذابیت یا دلایل سیاسی، تنها برخی انحرافات گزارش شده است.
چنانکه مثلاً انحرافات پدید آمده در جریان تشیع پس از شهادت امام عسکری(ع)، به تفصیل نقل شده است، در حالی که معتقدان به این انحرافات بسیار اندک بوده و چنانکه گفته شد پس از مدتی نیز کاملاً از بین رفتهاند. بنابراین، باید توجه داشت که در بسیاری از موارد، گزارشهای تاریخی، بیانگر درصد معتقدان به یک حادثه نیست، بلکه فقط از رخ دادن یک واقعه یا اندیشه گزارش میدهند.
اوضاع دشوار سیاسی و ظلم و نظارتهای حاکمان عصر حضور، به ویژه حاکمان اموی و عباسی، عاملی مهم در جلوگیری از رشد و گسترش معارف شیعی بوده است. در اکثر این دورهها، همت ائمه(ع) حفظ جان شیعیان و معارف اساسی تشیع مانند حفظ اصل امامت، و اعتقاد به مهدویت بوده است.بنابراین، طبیعی است که نمیتوان اوضاع آن دوره را با اوضاع عادی برای گسترش یک اندیشه مقایسه کرد. با توجه به همین شرایط پیچیده و خطرناک، ائمه(ع) جز در برخی مقاطع کوتاه زمانی، نتوانستند آزادانه به تبیین و بسط علوم خود بپردازند و در نتیجه ابهامهایی در میان برخی از شیعیان و حتی برخی از اصحاب خاص ائمه(ع) دربارة برخی باورهای شیعی مشاهده میشود.
نکتة دیگر این است که تثبیت و فراگیری یک اندیشه مانند آموزة مهدویت و جزئیات آن در میان عموم یک جامعه، نیازمند زمانی طولانی است. به همین جهت تدریج در بیان مسائل، از شیوههای صحیح تعلیمی است. بر این اساس طبیعی است که آموزة مهدویت و جزئیات آن را امامان در یک بستر تاریخی در جامعة شیعی تبیین و تثبیت کردهاند و ابهامهای برخی افراد، به معنای اصالت نداشتن این باور نیست؛ بلکه یکی از عوامل آن، طبیعت بیان تدریجی مسائل است.
طبیعت موضوع مهدویت نیز به گونهای است که ائمه(ع) نمیخواستند، با بیان دور بودن زمان ظهور، انتظار را از جامعه شیعی بگیرند؛ زیرا آثار و فواید انتظار، بسی بیشتر از دانستن دور بودن زمان ظهور است. به همین جهت ائمه(ع)، در عین اینکه سخن نادرست نمیگفتند، معمولاً به گونهای سخن میگفتند که شیعیان همواره در انتظار فرج باشند.
سطح علمی و ایمانی افراد یک جامعه نیز یکسان نیست. به همین جهت نمیتوان وجود برخی برداشتهای نادرست یا ابهامها را در میان عوام یک جامعه، به ابهام در آموزههای آن دین یا مذهب گذاشت. چه بسا در دین کاملی مانند اسلام، عوام مسلمانان، برداشتهای بسیار متفاوت و حتی نادرستی از برخی مسائل آن داشته باشند؛ اما این به معنای ابهام یا نقص در تعالیم این دین مقدس نیست. برخی از ابهامها یا انحرافات جامعة شیعی در آموزة مهدویت نیز از این قبیل است.
مثلاً بسیاری به جهت ناآگاهی در جریان فتنة واقفه، در امامت امام رضا(ع) گرفتار تردید شدند؛ هرچند عدة کثیری نیز بودند که با آگاهی صحیح، بدون هرگونه تردید، به امامت آن حضرت معتقد بودند. بنابراین، نمیتوان تمام سخنان و باورهای افراد را، ناشی از برداشت درست و دقیق آنان از معارف دینی دانست؛ چنانکه جهل آنان همواره نشانة ابهام در معارف دینی نیست.
وجود انسانهای منحرف و دنیاطلب نیز در ایجاد و گسترش برخی جریانهای انحرافی مانند جریان کیسانیه، واقفه، غلات و دیگر فرق یادشده، مؤثر بوده است.گذشته از این عوامل که هریک توجیهگر بخشی از ابهامهای تاریخی این موضوع در جامعة شیعی است، ابهام یا انحراف برخی افراد، به هر دلیل که باشد، به معنای نادرست بودن یک اعتقاد نیست. آموزة مهدویت، باوری است که روایات معتبر و متعدد نبوی در میان منابع شیعه و اهلسنت و روایات بسیار امامان اهلبیت(ع) آن را تثبیت میکند. بنابراین، وجود اختلافات تاریخی یادشده به معنای بطلان این باور نیست.
در مجموع میتوان گفت به رغم اجماع در باور به اصل موضوع مهدویت در میان شیعیان، بیشتر، شناسایی شخص مهدی موعود و زمان آمدن ایشان یا برخی مباحث فرعی مرتبط به این موضوع در کانون اختلاف بوده است که این امر با توجه به اوضاع سخت و تقیهآور عصر حضور ائمه(ع)، تدریجی بودن بیان آموزهها، تفاوت سطح فکری و علمی افراد، تلاشهای جریانهای منحرف و برخی اسرار خود بحث مهدویت مانند معین نبودن زمان ظهور و تأکید بر زنده نگهداشتن انتظار ظهور و... طبیعی است و اشکالی بر اصالت باور شیعیان به مسئلة مهدویت به شمار نمیآید.
پی نوشت:
1. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص67.
2. احتمال دارد این گمان به این علت پدید آمده باشد که اسماعیل فرزند بزرگتر امام(ع) بود و آن حضرت به ایشان محبت داشت.
3. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص67ـ 68.
4. محمدبن علی صدوق، کمالالدین، ج2، ص361.
5. محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص41.
6. همان، ص44.
7. سیدابوالقاسم خوئی، همان، ج20، ص121.
8. شیخ طوسی در کتاب الغیبة این روایات را بیان و نفد کرده است. ر.ک: محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص43ـ65.
9. محمدبن عمر کشی، همان، ص373ـ 374.
10. در ادامه دربارة این جریان سخن خواهیم گفت.
11. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص80.
12. همان، ص80ـ 81.
13. همان، ص81.
14. همان، ص82ـ 83.
15. همان، ص83ـ 84 و ر.ک: محمدبن عمر کشی، همان، ص477 ـ 478.
16. محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص412ـ 413.
17. همان، ص475.
18. ر.ک: سیدابوالقاسم خوئی، همان، ج20، ص80ـ 83.
19. محمدبن عمر کشی، همان، ص476.
20. محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج2، ص372.
21. همان، ص370.
22. همان، ص376.
23. همان، ص377.
24. علیبن محمد خزاز قمی، همان، ص281.
25. محمدبن ابراهیم نعمانی، همان، ص178.
26. ر.ک: محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج2، ص379 و 384 و 407ـ 409.
27. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص94.
28. ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج1، ص505ـ 506 و محمدبن محمد نعمان مفید، الارشاد، ج2، ص323.
29. ر.ک: محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج2، ص424؛ محمدبن محمد نعمان مفید، الارشاد، ج2، ص339.
30. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص96ـ 97؛ تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج3 ص313.
31. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص97ـ 98؛ تمیمی مغربی، همان، ج3 ص313.
32. حسنبن موسی نوبختی، همان، ص100ـ102.
33. همان، ص105ـ 106.
34. فرقه نامیدن این دیدگاهها همراه با نوعی تسامح است؛ زیرا بر خلاف فرق واقعی، بسیاری از این اقوال، معتقدان بسیار اندکی داشتند و بعد از مدتی نیز از بین رفتند.
35 حسنبن موسی نوبختی، همان، ص102ـ 103.
36. اطلاع دادن ائمه(ع) از امور پنهان، یکی از شیوههای متداول برای اثبات امامتشان در مواردی بود که ابهامهای زیادی در این باره ایجاد میشد. در مورد امام زمان(عج) نیز این روش باعث اطمینان و آشنایی عدة زیادی از شیعیان با آن حضرت شد. ر.ک: محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص281؛ محمدبن علی صدوق، کمالالدین، ج2 ص476؛ محمدبن محمد نعمان مفید، الارشاد، ج2، ص364ـ 365.
37. محمدبن علی صدوق، کمالالدین، ج2، ص426.
38. محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص357.
39. محمدبن علی صدوق، کمالالدین، ج2، ص384.
40. محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص 247.
41. محمدبن محمد نعمان مفید، الارشاد، ج2 ص348.
42. محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج2، ص407.
43. همان، ص 384.
44. همان، ص384 و 407 و 434.
45. ر.ک: محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص353.
46. محمدبن محمد نعمان مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، ج2، ص321.
سیدعلی هاشمی/دانشپژوه دکتری کلام اسلامی جامعة المصطفی العالمیة
منبع: فصلنامه معرفت کلامی شماره4
:: موضوعات مرتبط:
,
,
:: برچسبها:
شیعیان عصر حضور امامان(ع) و موضوع مهدویت - بخش 1 ,
شیعیان عصر حضور امامان(ع) و موضوع مهدویت - بخش 3 ,